گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 69
دائرت المعارف اسلام







صفحه 38 از 57
گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمود تقیزاده داوري رئیس مؤسسۀ شیعهشناسی اشاره: حجتالاسلام دکتر محمود
تقیزاده داوري، محقق و استاد حوزه و دانشگاه، و فارغالتحصیل در رشتۀ فلسفۀ اجتماع از انگلستان است. وي دورة عالی فقه را نزد
اساتیدي همچون: آیتالله آمیرزا هاشم آملی، آیتالله شیخ جواد تبریزي و آیتالله محمد فاضل لنکرانی و فلسفه را نزد آیتالله
حسنزاده آملی و آیتالله جوادي آملی گذرانده و در کنار تألیف و تدریس در دانشگاه در حال حاضر مسئولیت مؤسسه
با (EI) شیعهشناسی را در قم عهدهدار است. سوابق علمی و پژوهشی ایشان بهانهاي شد تا دربارة دایر\المعارف بزرگ اسلامی
ایشان به گفتوگویی صمیمانه بنشینیم که آن را به خوانندگان محترم تقدیم میکنیم. لفطاً براي شروع صحبت، اشارهاي به سیر
تاریخی توجّه مستشرقان به معارف شیعی داشته باشید که این رویکرد از چه زمانی شروع شده و تاکنون چه سیر تحولاتی داشته
است؟ مطالعات اسلامشناسی و شیعهشناسی از قرنها قبل در غرب آغاز شده است و فعالیتهاي انجام شده در این راستا ناشی از
ارتباطات موجود در میان دولتهاي اروپایی و جهان اسلام بوده است. با این حال رشتۀ شیعهشناسی به طور متمرکز و جدي از زمان
پیروزي انقلاب اسلامی در ایران شروع شده است. علت این امر هم تأثیر قابل توجهی بود که انقلاب بر بسیاري از معادلات سیاسی
خاورمیانه و دنیا گذاشت. از همین رو امروزه نه تنها در همۀ دپارتمانهاي اسلامشناسی غرب، شیعه شناسی هم ارائه میشود بلکه به
جهت اهمیت ویژة مطالعات شیعی، حدیث، فقه و تاریخ شیعه به طور جداگانه مطالعه و بررسی میشوند؛ به همین جهت این مباحث
حجیمتر و تخصصیتر شدهاند، تا جایی که الآن، مورخانی را پیدا میکنیم که حدیثشناس یا مورخ است و یا صرفاً دربارة فقه
شیعه مطالعه و تحقیق میکند. سابقاً رسم بر این بود که هر کس دربارة شیعه مطالعه میکرد در تمام حوزههاي فقه، حدیث، تاریخ
و ... وارد میشد. فکر تدوین مجموعۀ دائرةالمعارف اسلام در این میان چگونه به میان آمد و چه انگیزههایی در پی آن بود؟ در هر
موضوعی دائرةالمعارفها رسمیترین مرجعی است که میتوان به آن مراجعه کرد و مستشرقان در حوزة اسلام نسبت به وجود
چنین کتاب در دسترسی احساس نیاز میکردند تا بتوانند در ابعاد مختلف بنیانگذاران، نویسندگان نظریهپردازن مسئله، کتابهاي
قابل استفادة این حوزه را معرفی و شرح کنند. بعد از چنین احساس نیازي آنها همت کردند این مجموعه را تدوین نمودند به
خصوص که آنها مطالعات اهالی مشرق زمین را در این حوزه قبول نداشتند. ضمیمه کردن مطالب متنوع با رویکردهاي جدید شما
الان میتوانید ذیل واژه هاي مختلف مجموعۀ قابل توجهی از مقالات را مطالعه نمایید. در دایرةالمعارف اسلام چقدر به حوزة شیعه
پرداخته شده است؟ در این مجموعۀ قطور 12 جلدي تا حدي که ما استقصا کردهایم حداقل 1200 مدخل دربارة شیعه وجود دارد.
این مدخلها دربارة رهبران شیعی، آموزهها، شخصیتها مثل اصحاب و مریدان ائمه(ع)، اماکن و ابنیه، آیینها و مناسک،
امامزادهها نوشته شده که گاهی حجم اندکی در حد نیم صفحه دارند و گاه تا سی صفحه هم به موضوع پرداخته شده است.
رویکرد نویسندگان این مقالات نسبت به تشیع چگونه بوده است؟ رویکرد این مجموعه یک رویکرد همدلانه نیست و خیلی وقتها
حرفهاي من درآوردي زیادي در لابهلاي صحبتهاي آنان میتوان یافت. از منابع سنی براي تدوین مقالات، خیلی استفاده
کردهاند در صورتی که به طور طبیعی و منطقی باید از منابع شیعی استفاده میشد. در غرب همه نوع گرایشی را میتوانید ملاحظه
با نگرشهاي بدبینانه و بسیار تندش نسبت به شیعه. در « برنارد لویس » شیعه دیده میشود و هم « حامد الگار » کنید. در میان آنها هم
این طیف همه جور فردي دیده میشود. ما در حال ترجمه و نقد این مقالات هستیم تا کارورزان ما بدانند که چه شبهاتی را
مستشرقان وارد کردهاند. ترجمۀ این آثار هنوز تمام نشده است. هر کدام تمام شود بلافاصله آن را همراه با نقد مقالات منتشر
میکنیم. همانند مجموعۀ تصویر ائمه(ع) در دائرةالمعارف اسلام که چاپ شده، پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) در یک مجموعه،
اولین گروه شیعی صحابه پیامبر(ص)، همسران پیامبر(ص) هر کدام در مجموعههاي جداگانۀ در دست اقدامند. تأثیرات تدوین
مجموعۀ دائرةالمعارف اسلام چه بوده است؟ دائرةالمعارف اسلام براي محققان یک مجموعۀ بسیار راهگشاست. ما از طریق مطالعۀ
صفحه 39 از 57
مقالات آن میتوانیم به خوبی به دیدگاه مخالفان و دشمنانمان و انتقادات آنها و منابعی که استفاده کردهاند، سبک کار، شیوة
برداشت از منابع، سطح فهم و درك آنها از معارف شیعی به خوبی آشنا میشویم که این آشنایی و مطالعه و نقد این مقالات براي
ما ارتقا بخشنده و تکاملزاست. البته مطالعۀ صرف چنین اثري ندارد و حتی گاه تأثیرش منفی است و با درگیرشدن و مخدوش
کردن استدلالهاي آنها میتوانیم به آن دست پیدا کنیم. در این مجموعه دربارة معصومین(ع) چه رویکردي وجود دارد؟ در اینجا
هم رویکرد همدلانه نیست و در برخی موارد مغرضانه است و موارد من درآوردي هم در آن یافت میشود؛ مثلًا این روایت نبوي را
و شیعه و سنی آن را نقل کردهاند هیچ یک نگفتهاند که مخاطب آن حضرت « فاطمۀ بضعۀ منی من آذاها فقد آذانی » که میفرماید
امیر(ع) بوده که مثلاً یا علی حواست باشد و این قدر نعوذ بالله با فاطمه رفتار ناشایست نداشته باش و آزارش نده. این یکی از
حرفهاي من در آوردي مستشرقان است. سفاهت، جهالت و خباثت با هم که جمع شود: محصولش چنین حرفهایی است. یا
اینکه گفته شده علیبن ابیطالب(ع) مرد با کفایتی نبودهاند آن هم به این معنا که آن حضرت میبایست همۀ رقبا و سیاستمداران
رقیب خود را به هر قیمتی که شده حذف میکردند حتی به قیمت حذف و کشته شدن بسیاري از آنان، فریب مردم و جعل احادیث
همانند معاویه! وظیفۀ ما در شرایط کنونی چیست؟ در آن سوي دنیا حجم قابل توجهی از تحقیقات دربارة شیعه انجام میشود، لذا
به طور طبیعی، ما هم در کشور خودمان باید حجم قابل مقایسهاي با آنان را در تحقیقات خود به شیعهشناسی اختصاص دهیم. باید
عرصۀ پژوهش در حوزة شیعه را مدیریت و ساماندهی کنیم. مطالعات کلامی، تاریخی، جامعهشناسانه هر کدام به طور جداگانه
انجام شوند. یکی از دلایلی که کاري در این حوزه به طور جدي انجام نمیشود، این است که براي آن بودجۀ کافی اختصاص داده
نمیشود، محققان این حوزه مورد تشویق، تقدیر و حمایت قرار نمیگیرند. براي نمونه عمدة حمایتهایی که سال گذشته از
مجموعۀ ما میشد به صورت محسوسی قطع شد. ما دوام آوردیم ولی مؤسساتی از قبیل ما دچار بحران و ورشکستگی میشوند.
مسئولیت وزارت ارشاد حمایت از چنین مجموعههایی است. حوزه همچنان با همان منابع مختصر وجوهات کارهاي خدماتی را در
کنار پرداخت شهریۀ طلاب انجام میدهند. برپایی نمایشگاه قرآن و جلسات قرائت در حالی که کارهاي کیفی قابل عرضه به دنیا
وجود نداشته باشد، چندان ارزشی پیدا نمیکند. خلاصه اینکه یکی از اموري که میتواند براي کشور باقیاتالصالحات بشود همین
شیعهشناسی است که باید به طور جدي روي آن سرمایهگذاري کرد. براي جبران کاستیهاي انجام شده تاکنون چه باید کرد؟ باید
از محققان این حوزه و تلاشهاي خودجوش حمایت کنیم. البته نباید کار را دولتی کرد، باید بدون دولتی کردن کار این افراد را
شناسایی، معرفی و حمایت کرد و کمبودهایشان را برطرف نمود. مؤسسۀ شیعهشناسی دو کار مهم را از بدو تأسیس تاکنون انجام
داده است: 1. مطالعات جامعه شناختی شیعه را به مطالعات تاریخی و کلامی موجود اضافه کرد؛ 2. مطالعات شیعهشناسی را تا
تأسیس رشتۀ آن پیش برد و با پیگیري آن در شوراي گسترش علوم این رشته را تصویب کرد که به دانشگاه قم ابلاغ شده آن را در
مقطع کارشناسی ارشد راهاندازي کند. ما باید توجه داشته باشیم که شیعه یک جمعیت، جماعت و قوم و قبیله است. تاریخ، تطور و
قومیت و زبان و فرهنگ و آداب و رسوم مخصوص به خود دارد که متأسفانه غیر از مؤسسۀ شیعهشناسی بقیه به این مسائل توجه
ندارند. در چنین فضایی باید تقسیم کار صورت بگیرد و تشیعشناسی به مطالعۀ آموزهها و شیعهشناسی به مطالعۀ جمعیت بپردازد. در
شرایط فعلی هر کس یک گوشۀ کار را گرفته و آن را میکشد. باید این رشد توسعه پیدا کند بانک اطلاعات ارزشمندي براي این
حوزه به وجود بیاید. آژانس یهود، یهودیان را بر جهان حاکم کرده و ما هم همین کار را براي شیعه باید انجام دهیم. همانطور که
آنها از منافع تک تک یهودیان دنیا حمایت میکنند ما هم باید از منافع تک تک شیعیان حمایت کنیم. این همه قربانی که شیعیان
در عراق، افغانستان و ... میدهند و زنان و فرزندان آنها آواره میشوند موضوع سادهاي نیست. ما باید آژانس شیعیان داشته باشیم و
در هر کشوري دفتر حفاظت از منافع شیعیان تأسیس کنیم. در آذربایجان 80 70 درصد جمعیت شیعهاند بیآنکه در جایی صحبتی
از آنان به میان بیاید. باید همانند عراق، لبنان و بحرین در آنجا هم شعیان قدرتمند شوند و به ثروت و منزلت شایسته خود دست پیدا
صفحه 40 از 57
کنند انقلاب اسلامی بیتردید موهبتی الهی بوده که باید حداکثر استفاده را از آن ببریم و به تمام شیعیان تا آنجا که میتوانیم
کمک کنیم.
فضایل امامان(ع)
رسول خدا(ص) فرمودند: اگر درختها قلم، دریاها مرکب، جنیان شمارشگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضایل علیبن
ابیطالب(ع) را بشمارند. 1 فضایل بشري اگر نگاهی به اشخاصی که از دیگران متمایز شده و یاد آنها در طول تاریخ جاودان مانده،
بیندازیم، درمییابیم که آنان به لحاظ بعضی از ویژگیهاي فکري، جسمی یا روحی و روانیشان ممتاز شدهاند امّا به لحاظ دیگر
که به کرم و سخاوت شهرت یافته است، از « حاتم طایی » ویژگیهاي شخصیتی، مانند دیگران یا حتی پایینتر از آنها هستند. مثلًا
که به شجاعت شهرت یافته، از سوي دیگر بخیل است. غالباً شخصیت انسان امکان بروز « عنترة بن شداد » سوي دیگر ترسو است یا
بیش از یک جنبه از ویژگیهاي کمال را ندارد. البته شخصیتهایی که خداوند متعال آنها را تحت نظر و سرپرستی خاص خویش
درآورده و تربیت نموده است مانند انبیا، اوصیا و اولیا(ع) از این قاعده مستثنی هستند. آنها انسانهایی هستند که فضایل، مناقب،
هر گاه انسان تحت جاذبۀ کمال » ویژگیها و خصوصیتها را در همۀ عرصههاي کمال، دارا هستند؛ و دلیل این امر، آن است که
قرار میگیرد، همۀ وجود او بازتاب آن کمال میشود مانند کسی که تحت تأثیر عقل قرار دارد و همۀ افکارش حالت عقلانی پیدا
2 این شخصیتهاي عظیم، محلّ بروز صفات متضاد میشوند. همانطور که شاعر دربارة حضرت امام علی(ع) میگوید: .« میکند
جمعت فی صفاتک الأضداد فلهذا عزّت لک الأنداد ناسکٌ فاتکٌ، حلیمٌ شجاع عالم حاکم، فقیر جواد خلق یشبه النسیم من اللطف
و بأس یذوب منه الجماد شیم ما جمعن فی بشر قطّ و لا حاز مثلهنّ العباد أنت سرّ النبی و الصنو و ابن العمّ و الصهر و الأخ المستجاد
لو رأي مثلک النبی لآخاه و إلاّ فأخطأ الإنتقاد صفات متضادي در وجودت گرد آمده و از همین روست که همتایی نداري. تو آن
دلیر مرد زاهد، شجاع بردبار، فرمانرواي عالم، بخشندة فقیر هستی. طبعی که از لطافت، نسیم را میماند و شدتی که نزدیک است
جمادات را ذوب سازد. خلق و خویی که هرگز در بشري گرد نیامده، و هیچ بندهاي به آن راه نیافته است. تو آن صاحب سرّ پیامبر،
یار امین، پسر عمو، داماد و برادر والامقام او هستی. چنانچه پیامبر معظم نظیر تو را مییافت، او را برادر خویش قرار میداد و وقتی
برادري را نیافته، خردهگیري از آن حضرت(ص) بیجا و نادرست است. فضایل اهلبیت(ع) اهل بیت(ع) کسانی هستند که به
ما کلمات خداوند هستیم که » : والاترین فضایل و مناقب زینت یافتهاند. تا آن جا که در بعضی روایات از ایشان نقل شده است
3 همچنان که کلمات خدا قابل شمارش نیست. خداوند متعال میفرماید: قل لو کان البحر .« فضایل ما قابل درك و شمارش نیست
مداداً لکلمات ربّی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربّی و لو جئنا بمثله مداداً 4. بگو اگر دریا براي کلمات پروردگارم مرکب شود،
پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مییابد، هر چند نظیرش را به مدد آن بیاوریم. همچنین فضایل
اهلبیت(ع) قابل شمارش نیست. چنانکه در کلام خداوند متعال آمده است: و إن تعدّوا نعمۀ الله لا تحصوها إنّ الله غفورٌ رحیمٌ. 5 و
مأمون » اگر نعمت هاي] خدا را شماره کنید، آن را نمیتوانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزندة مهربان است. در روایتی نقل شده که
خطاب به حضرت امام رضا(ع) چنین گفت: مردم در نقل حکایات و کرامات در وصف شما زیادهروي میکنند. آن « عباسی
حضرت فرمودند: بندگان خدا، از بیان نعمتهاي خدا بر من نهی شدهاند. 6 اهل بیت رسول خدا(ص)، نفس آن حضرت و حامل
همۀ » : جمیع فضایل آن وجود شریف هستند. چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که دربارة امیرالمؤمنین(ع) فرمودند
این فضیلت به «... فضایل رسول خدا(ص) را امیرمؤمنان دارا بود، از جمله رسول خدا(ص) بر همۀ مخلوقات خداوند برتري داشت
امامان یکی پس از دیگري انتقال پیدا کرد، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تمام فرشتگان و روح به ولایت من اقرار نمودند، همانطور که
از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمودند: اگر درختها قلم، دریاها مرکب، « ابن عباس » 7 لذا «. به نبوت محمد(ص) اقرار کردند
صفحه 41 از 57
اجنّه شمارشگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضایل علیبن ابیطالب را بشمارند. 8 در حقیقت، آن چه از فضایل اهل
بیت(ع) براي مردم آشکار شده، در برابر فضایل واقعی ایشان، بسیار اندك است. ایشان بسیاري از فضایلشان را پنهان میداشتند.
نقل میکند، رسول خدا(ص) فرمودند: اي علی! سوگند به آنکه جانم در کف « ابورافع » . چون مردم، شنیدن آن را برنمیتافتند
اوست، اگر نبود که طوایفی از امت من، آن چه را نصارا دربارة الوهیت عیسیبن مریم گفتند، راجع به تو بگویند، امروز دربارهات
مطلبی میگفتم که از کنار مسلمانی عبور نکنی، مگر آنکه خاك قدمهایت را به عنوان تبرك برگیرد. 9 چنانکه جمعی از مردم نزد
امام حسین(ع) آمدند و عرض کردند: اي اباعبدالله، از فضایلی که خداوند به شما عطا فرموده، براي ما بیان فرمایید. امام(ع)
فرمودند: شما نمیتوانید آن را تحمل کنید. گفتند: چرا. امام(ع) فرمودند: اگر صادق هستید، دو نفر را برگزینید و من آن را به یک
نفر از ایشان درمیان میگذارم تا اگر تحمل کرد با شما در میان گذارم. پس چنان کردند، [همین که امام(ع) آن را با وي در میان
گذاشتند] در حالی که عقلش حیران شده بود، برخاست و روي برگرداند و آن جا را ترك کرد. چون همراهانش با وي سخن
پس از آنکه کرامت امامعسکري(ع) را نقل کرد، میگوید: با خودم دربارة « ابوهاشم جعفري » گفتند، در پاسخ آنان هیچ نگفت. 10
آن چه خداوند به آل محمد(ص) عطا فرموده، میاندیشیدم و میگریستم. آن حضرت(ع) به من نگاهی نمودند و فرمودند: این امر
از آن چه راجع به عظمت شأن آلمحمد(ص) گمان کردي، بزرگتر است. خداي را سپاس گوي که تو را متمسک به رشتۀ
[ولایت] ایشان قرار دهد، تا آنکه در روز قیامت با نام ایشان خوانده شوي. آن گاه که هر مردمی به واسطۀ امامشان خوانده
میشوند، همانا تو بر خیر هستی. 11 کسی که فضایل اهلبیت(ع) را بشنود، چارهاي جز تسلیم در برابر آن ندارد و نباید آن را انکار
نماید، که در این باره روایت شده است که امام باقر(ع) به نقل از رسولخدا(ص) فرمودند: همانا حدیث آ ل محمد دشوار و پیچیده
است. جز ملک مقرّب یا نبیّ مرسل یا بندهاي که خدا قلبش را با ایمان آزموده باشد، به آن ایمان نمیآورد. پس آن چه را که از
کلام آل محمد(ص) برایتان نقل شد، و قلبهایتان در برابر آن نرم شد و آن را دریافتید، آن را بپذیرید و آن چه را که قلبهایتان
مورد اشمئزاز و انکار قرار داد، به خدا و رسول و دانایان آل محمد(ص) واگذار کنید. اگر کسی سخنی را (دربارة ما) بشنود و به
دلیل تحمل نداشتن نسبت به آن، انکار نموده و بگوید به خدا سوگند چنین نیست، هلاك خواهد شد. انکار، کفر است. 12 نکتۀ
قابل ذکر، آنکه بعضی از مردم، فضایلی را با هدف کاستن و خفیف شمردن مقام اهلبیت(ع) به ایشان منسوب کردهاند. لذا نفی
میگوید به حضرت امام رضا(ع) « ابراهیم بن ابی محمود » . این گونه صفات، به سبب طرد موجبات خواري از ایشان ضروري است
عرض کردم: اي فرزند رسول خدا، نزد ما اخباري از مخالفان شما دربارة فضایل امیرالمومنین(ع) و فضل شما اهلبیت موجود است.
آیا میتوانیم بر اساس آن عمل کنیم؟ فرمودند: اي پسر ابی محمود، پدرم از پدرش، از جدّش به من خبر دادند که رسول خدا(ص)
فرمودند: هر کس که به سمت گویندهاي گرایش پیدا کند، هر آینه او را پرستیده است. اگر آن گوینده از جانب خداي عزّوجل
باشد، پس خدا را پرستش کرده و اگر از جانب ابلیس باشد، ابلیس را پرستش نموده است. آن گاه فرمودند: اي پسر ابی محمود!
مخالفان ما روایاتی را دربارة فضایل ما جعل کردهاند و آن بر سه قسم است: غلوّ، کوتاهی و تقصیر در شأن ما، و صراحت در سبّ و
پردهدري نسبت به دشمنان ما. اگر مردم، غلوّ در شأن ما را بشنوند، شیعیان ما را تکفیر و آنان را به اعتقاد به ربوبیت ما متهم
میکنند. اگر از تقصیر بشنوند، به آن معتقد شوند، و اگر سبّ و پردهدري نسبت به دشمنانمان را بشنوند، ما را مورد سبّ و بی
حرمتی قرار میدهند. خداوند عزّوجل فرموده است: و لا تسبّوا الذّین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم. 13 و آنهایی که
جز خدا را میخوانند، دشنام مدهید که آنان از روي دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد. اي پسر ابی محمود! آنگاه
که مردم به راست و چپ بگروند، تو همراه ما (اهل بیت) باش. به درستی که هر کس همراه ما باشد، ما نیز همراه او خواهیم بود و
هر کس از ما جدا شود، ما (نیز) از وي جدا میشویم. کمترین چیز در مورد آن فردي که از ایمان خارج میشود، آن است که
شخص سخن آگاهان را انکار کند و دربارة موضوعی که نسبت به آن آگاهی ندارند، اطلاع دهد. اي پسر ابی محمود! آن چه را به
صفحه 42 از 57
تو گفتم، نزد خود نگهدار که خیر دنیا و آخرتت در آن نهفته است. 14 هر کسی میخواهد از فضایل ایشان آگاه شود، باید به
منابعی همچون قرآن کریم، سنّت نبوي، سیرة اهل بیت و زیارات رسیده در حقّ آنان مراجعه نماید، زیرا از ویژگیهاي این
زیارتها مانند زیارت جامعۀ کبیره بیان بسیاري از فضایل این خاندان (ع) است. فضایل، دلیل امامت از جمله دلایل امامت اهل
بیت(ع) بر همۀ مخلوقات، فضایلی است که ایشان به آن آراسته شدهاند. در علم کلام آمده است که شرط امامت، برتري داشتن او
بر همۀ اهل زمان خویش است و در سراسر تاریخ، کسی برتر از او وجود ندارد. 15 خداوند متعال فرموده است: و ف ّ ض لنا?هم علی
کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلًا. 16 و آنان [فرزندان آدم] را بر بسیاري از آفریدههاي خود برتري آشکار دادیم. از امام رضا(ع) روایت شده
است: امام، نشانههایی دارد: عالمترین، حکیمترین، با تقواترین، بردبارترین و عابدترین مردم است. 17 همچنین آن حضرت(ع)
میفرمایند: همانا امام، یگانۀ روزگار خویش است. هیچ کس به درجۀ او نمیرسد، هیچ دانایی نظیر او نیست و داراي رتبۀ
مخصوصی از فضایل است، که آن را به صورت اکتسابی و نه از طریق درخواست، بلکه از عطاي خداوند بخشاینده دریافت نموده
است. 18 علّامۀ حلّی در کتاب کشفالمراد مینویسد: امام، باید برتر از رعیت خویش باشد. زیرا نسبت میان او و دیگران یکی از
حالتهاي تساوي، نقصان یا برتري است. حالت سوم مطلوب و حالت اوّل محال؛ زیرا در صورت وجود تساوي، ترجیح او بر
دیگران به واسطۀ امامت ممکن نیست به وجود بیاید. حالت دوم نیز محال است، زیرا مقدم داشتن فرد فروتر بر برتر قبیح است.
فضیلت ذکر فضایل در روایات شریف نسبت به ذکر، کتابت، نگاه کردن و انتشار فضایل اهلبیت(ع) تأکید و تشویق فراوانی شده
است. این بدان سبب است که انتشار این فضایل در میان مردم، موجب علاقه پیدا کردن آنان به اهل بیت میشود و هنگامی که
مردم از فضایل ایشان آگاهی یابند، نسبت به آنان محبت ورزیده و از ایشان پیروي خواهند کرد. رسول خدا(ص) میفرمایند:
خداوند متعال براي برادرم علیابن ابیطالب فضایلی قرار داده که شمارش نمیشود، پس هر کس فضیلتی از فضایل او را بیان »
نماید در حالی که به حقیقت آن اقرار داشته باشد خداوند همۀ گناهانش از اوّل تا آخر را میآمرزد؛ و هر کسی فضیلتی از
فضایل او را بنویسد، تا هنگامی که آن نوشته موجود باشد، ملائکه برایش استغفار مینمایند؛ و هر کس به فضیلتی از فضایل او
گوش فرا دهد، خداوند گناهانی را که به وسیلۀ شنیدن مرتکب شده، میآمرزد؛ و هر کس به نوشتهاي از فضایل علی نگاه کند،
نگریستن به علیبن ابیطالب، و ذکر او عبادت » : سپس فرمودند .« خداوند متعال گناهانی را به وسیلۀ نگاه مرتکب شده، میآمرزد
19 از ام .« است و خداوند ایمان هیچ بندهاي از بندگانش را نمیپذیرد مگر همراه با ولایت او و برائت و بیزاري جستن از دشمنان او
هیچ جمع و گروهی پیرامون فضایل » : سلمه که خدا از او خشنود باد نقل شده که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند
علیبن ابیطالب گرد هم نمیآیند، مگر آنکه ملائکۀ آسمان بر آنان فرود میآیند تا آنکه ایشان را در بر میگیرد. پس هنگامی
که متفرق شوند، ملائکه به آسمان عروج میکنند. پس دیگر ملائکه به آنان میگویند: ما از شما رایحۀ خوشی استشمام میکنیم
که از دیگر فرشتگان به مشام نمیرسد و ما شمیمی خوشبوتر از آن نیافتهایم. میگویند: نزد گروهی بودیم که محمد و اهلبیت او
را یاد میکردند، و مقداري از رایحۀ آنان به ما درآمیخت و معطر شدیم. پس فرشتگان دیگر به آنان میگویند: ما را نیز نزد آنان
پایین ببرید. میگویند پراکنده شوید و هر یک از آنان به منزلش میرود و باز میگویند ما را پایین ببرید تا از محلّ آنان خوش بو
20 سیرة امامان(ع) و شیعیان و اصحاب ایشان، ذکر فضایل اهلبیت (ع) در هر زمان و مکانی حتی در تیرهترین شرایط و .« شویم
موقعیتها بوده است، و میبینیم که امام علی(ع) مناقب خود را در برابر مردم، به صورت احتجاج و سوگند بیان مینمودند. و امام
حسن(ع) فضایل خود را در برابر معاویه آشکار میساختند، و امام سجّاد(ع) در بیان فضایل اهلبیت(ع) در مسجد جامع اموي ایراد
خطبه مینمایند، اباذر صحابی معروف در مکّه در هنگام حج براي بیان فضایل ایشان براي مردم به پا میایستد، جابرانصاري براي
بیان فضایل اهلبیت(ع) در کوچههاي مدینه به راه میافتد، رشید هجري حتی در پاي چوبۀ دار نیز لب از بیان فضایل ایشان فرو
نمیبست. همین طور کمیت که سیسال چوب دارش را به دوش میکشید و فضایل امامان(ع) را با صراحت بیان میکرد. و بالاتر
صفحه 43 از 57
از این، آنکه حتی بعضی از شیعیان به ذکر فضایل اهلبیت(ع) میپرداختند که بر اساس حقّ ولایت ایشان، نقصان (دنیوي) نیز به
آنان رسیده بود، مانند قصۀ آن غلام که امام علی(ع) دستش را قطع نمودند و مردي که بر امام صادق(ع) وارد شد و دستش را به
زنی کشید. پنهان نمودن فضایل در مقابل، امویان، عباسیان و دیگران همۀ توان خود را در پنهان کردن فضایل اهل بیت(ع) و محو
آن، به کار بستند. از جمله، معاویه به دورترین مناطق تحت حکومتش نوشت از هر کسی که حدیثی دربارة مناقب علی(ع) نقل
کند، برائت میجویم. وي به سمرة بن جندب، چهار صد هزار درهم داد تا آیاتی را که در شأن علی(ع) نازل شده است، تغییر دهد.
چنین فرمود. 21 با « ابو زینب » گفت، یا « مردي از قریش » : لذا شیعیان مأمور شدند که براي بیان روایت از امیرالمؤمنین(ع) بگویند
وجود همۀ این تلاشها در راه پوشاندن فضایل اهلبیت(ع)، امّا فضایل ایشان همچنان در شرق و غرب زمین پراکنده و منتشر است.
ابن ابیالحدید معتزلی در این باره میگوید: فضایل او علی(ع) از بزرگی و جلالت، و انتشار و اشتهار، در سطحی قرار دارد که
بیان و معرفی آنها، مرتبه و منظري بلند میطلبد. من چه بگویم دربارة مردي که مخالفان و دشمنانش به فضیلت او اقرار دارند و قادر
به انکار مناقب و کتمان فضایل او نیستند، و چه بگویم دربارة کسانی که همۀ فضایل با او نسبت داشته، هر دستهاي از خوبیها به او
اعرابیاي در مسجد » : منتهی و هر طایفهاي مجذوب او شده، و رئیس فضایل و سرچشمۀ آن است. 22 ابن شهر آشوب نقل میکند
کوفه چنین میگفت: اي مرد مشهور در آسمانها و زمینها و در دنیا و آخرت! پادشاهان جور و ستمگران دوران، همۀ همّ خود را
براي خاموش ساختن نورت به کار بستند، امّا خداوند جز بر تلألؤ و درخشش آن نیفزود. به او گفتند: منظورت از این کلمات
از شعبی به صورت مستفیض روایت شده که گفت: پیوسته از .« چیست؟ گفت: امیرالمؤمنین (ع). این را گفت و از دیدهها نهان شد
خطباي اموي میشنیدم که امیرالمؤمنین (ع) را بر منابر سبّ میکردند و گفتههاي زشت و نادرستی را به آن حضرت نسبت
میدادند ولی با وجود این همه، گویا کسی بازوي آن جناب را گرفته، به آسمان بالا میبرد و مقام رفیع آن حضرت را آشکار
میساخت؛ و نیز میشنیدم که آنان پیوسته مدح و منقبت اسلاف و گذشتگان خویش را مینمودند و چنان مینمودند که مرداري
را بر مردم مینمودند و جیفهاي را عیان کرده باشند؛ یعنی هر چه مدح گذشتگان خود میکردند، تعفن آنها بیشتر آشکار میشد و
این مطلب خرقعادت و معجزهاي آشکار است، زیرا در این حال باید فضیلتی از آن حضرت انتشار نمییافت و نورش از میان
میرفت، بلکه نکوهش جاي ستایش را میگرفت در حالی که فضایل و مناقب حضرتش شرق و غرب را پر کرده، غالب انسانها از
یریدون أن یطفؤوا نورالله بأفواههم و یأبی الله إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون. 23 و .« دوست و دشمن، وي را مدح میگویند 23
24 میخواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمیگذارد تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را
2. علامه جعفري، محمد تقی، سخنرانی در کنگرة . خوش نیاید. پینوشتها: 1. قطرات من بحر فضائلک یا علی، ص 17
6. الحقّ المبین، . 5. سورة نحل( 16 )، آیۀ 18 . 4. سورة کهف ( 18 )، آیۀ 109 . نهجالبلاغه. 3. مجلسی، بحارالانوار، ج 38 ، ص 196
10 . حقیقۀ الإمۀ، . 9. قطرات من بحر فضائلک یا علی، ص 84 . 8. مجلسی، همان، ج 40 ، ص 70 7. حقیقۀ الإمامۀ، ص 62 . ص 386
15 . منار . 14 . اهل البیت، ص 543 . 13 . سورة انعام ( 6)، آیۀ 108 . 12 . همان، ص 57 . 11 . تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 193 . ص 59
19 . قطرات من . 18 . کلینی، همان، ج 1، ص 201 . 17 . المعارف السلمانیۀ، ص 66 . 16 . سورة اسراء( 17 )، آیۀ 70 . الهدي، ص 121
22 . ابن ابیالحدید، . 21 . الصراط المستقیم، ج 1، ص 151 ؛ والفصول العلیۀ، ص 9 . 20 . همان، ص 10 . بحر فضائلک یا علی، ص 7
.24 . 23 . محدث قمی، منتهیالامال، ج 1، ص 239 . شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 19 ؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 41 ، ص 139 ، ح 45
. سورة توبه( 9)، آیۀ 32
یکی از هفت نفر
وقتی جنگ جهانی اوّل شروع شد، و او را جزء پزشک گروه اعزامی ارتش، به منطقۀ نزدیک به رضاییه، غرب ایران انتخاب کردند.
صفحه 44 از 57
شاید فکرش را هم نمیکرد. در میان جنگ و خون و آتش و بدنهاي تکهتکه شده و زخمی، بتوان چیزهاي لطیف، روحهاي آرام
و قلبهاي مطمئن را هم دید. شیدا سادات آرامی وقتی جنگ جهانی اوّل شروع شد، و او را جزء پزشک گروه اعزامی ارتش، به
منطقۀ نزدیک به رضاییه، غرب ایران انتخاب کردند. شاید فکرش را هم نمیکرد. در میان جنگ و خون و آتش و بدنهاي تکهتکه
شده و زخمی، بتوان چیزهاي لطیف، روحهاي آرام و قلبهاي مطمئن را هم دید. دکتر شیخ حسن عاملی، درون چادر صحرایی که
جهت مداواي مجروحان بر پا شده، لبۀ تخت نشسته، قلمش را میان ظرف کوچک دوات فرو برده و زیر آتش سهمگین، مشغول
یادداشت است: بالاي کاغذ نوشت: بسمالله الرّحمن الرّحیم از گروه پزشکی ارتش ایران مستقر در مریضخانۀ صحرایی غرب
مملکت ایران به گروه پزشکان مستقر در مریضخانۀ شهر مهاباد؛ ضمن سلام، به دلیل شدّت آتش دشمن اجنبی روس و
امپراطوري عثمانی و افزایش یافتن تعداد مجروحان جنگی، از شما در خواست میشود، وسایل مورد احتیاج که در ذیل کاغذ
آورده میشود را به منطقۀ مورد نظر ارسال بفرمایید. 1. بیست عدد پتو، 2. پنبه و پارچۀ سفید جهت زخمبندي، 3. سوزن جهت
دکتر عاملی، همچنان « پزشک، گروه اعزامی ارتش ایران » « دکتر حسن خان عاملی » : تزریقات دارو و مواد بیهوش کننده. با تشکر
که کاغذ را درون پاکت کوچکی قرار میداد، رو به مردي که رو بهرویش ایستاده بود، کرد و گفت: بیا کاك سلیمان! این کاغذ
را حتماً برسان به دست رئیس مریضخانۀ مهاباد. اگر گفتند که ارسال وسایل چند روز طول میکشد، بگو آتش توپ بسیار سنگین
است، و ما دارو و وسایل پزشکی براي زخمبندي کم داریم. دلم میخواهد، وقتی مجروحان را تخلیه کردي، با دست پُر برگردي.
کاك سلیمان نامه را گرفت و درون یقۀ گشاد لباس کردياش گذاشت. دیگر اغلب مجروحان را با تخت مخصوص که خاصّ آن
منطقه بود و شبیه به سبد بود به درون ماشین آمبولانس انتقال داده بودند. فقط مانده بود همین یک نفر مجروح درون چادر که همۀ
فکر و ذکر دکتر را به خودش مشغول کرده بود. راستی کاك سلیمان! این یکی مجروح را که هنوز در چادر است، بیشتر مراقبت
کن، ببین درکدام اتاق و کدام تخت بستري میشود شماره اش را یادداشت کن، وقت برگشت به من بده. کدام دکترجان! همان
که قوي هیکل و سیاه چهره است؟ مثل من لباس کردي بر تن داره، کتفش را زخم بندي کردید؟ و وقتی علامت تأیید دکتر را دید
افزود: به روي چشم دکتر! فکر میکنم بومی همین جا باشد. مهابادي باشد. کاك سلیمان، پرستار نبود، بیشتر کمک حال بود، از
نیروهاي مردمی و بومی و چون کمی از تزریقات و طبابت سرش میشد، بعضی وقتها در میدان میجنگید و گاهی هم کنار دست
دکتر و پرستارهاي همراهش بود. داشت قسمتی از صورتش را با گوشۀ دستار میبست که سوار آمبولانس شد و ماشین گلمالی
شده با انبوه مجروحان روي هم انباشته شده، میان صداهاي تیر و توپ غرید و رفت. تا چند لحظه دود و گرد و غبار، به حدّي بود
که هیچ چیز دیده نمیشد، وقتی هوا کمی صاف شد، دکتر به چادر صحرایی برگشته بود. بیمارستان صحرایی تشکیل شده بود از
دو چادر بزرگ سبز رنگ برزنتی متصّل به هم، که در هر یک از چادرها حدود 6 7 تخت به موازات یکدیگر قرار گرفته بودند و
در انتهاي آن نیز، دو تخت به هم چسبانده شده بود که براي جراحیهاي فوري از آن استفاده میشد. بوي خون و الکل فضا را پر
کرده بود و به دنبال شلیک توپ و لرزشهاي مکرّري که ایجاد میکرد، بوي دود و باروت و آتش و سوختگی هم در هواي خون
گرفته چرخ میخورد. پرستار، روي مجروحی را که از شدّت جراحت، جان داده بود، ملافۀ سفیدي کشید و کنار دکتر، لبۀ تخت
فنري نشست و گفت: آمبولانس براي بردن این سرباز بیچاره به شهر، جا نداشت و معلوم نیست تا پایان روز، چند سرباز دیگر به
سرنوشت او دچار شوند. و اندوهناك ادامه داد: پناه بر خدا. نمیدانم این چه بلایی است که سر این مملکت آمده، آخر شاهی که
تازه هشت روز از تاجگذارياش گذشته، کجا به فکر دفاع از مملکت و استقلال است. بیشک الآن در کاخهاي تهران، جشن
تاجگذاري احمدشاه قاجار برگزار است. اصلًا از این سلسلۀ قاجاریه، کی خیر به این مملکت ستمدیده و مظلوم رسیده که از این
یکی توقّع دادرسی به حال مظلومان را داشته باشیم. پرستار، همچنان از بد روزگار، شکوه و گلایه مینمود و سعی داشت دکتر را
که به دور از هیاهوي بیرون از بیمارستان صحرایی، در افکار خود غوطه ور بود، به بحث و گفتوگو بکشاند. درست نمیگویم
صفحه 45 از 57
دکتر؟ دکتر چشمانش را به هم فشرد و نگاهش را از زمینی که خونهاي دلمه بستۀ زیادي روي آن به چشم میخورد، برگرفت و
گفت: بله، اوضاع آشفتهاي است. انگلیسیها و روسها، براي پیشرفت خودشان به دنبال تصاحب کشورهاي ضعیف هستند و
حالا با هم رقابت گذاشتهاند. روسها از شمال و شمال غرب و انگلیسیها از جنوب و شرق و این امپراطوري عثمانی از غرب، مثل
کفتارهاي گرسنه، به جان مملکت ما افتادهاند. دکتر با تلخی گفت: خب، بیکفایتی دولت حاکمه را هم میبینند. همانطور که
انگلیسیها، هند را مستعمرة خود کردند، حالا براي اینجا، نقشه کشیدهاند. این روزها، در هر کجاي جهان به دلیلهاي بیاساس،
آتش جنگ شعلهور است. آلمان هم به بلژیک حمله کرده و خلاصه اینکه جنگ جهانی در گرفته است. صداي انفجار مهیب و
لرزش زمین ، دکتر و پرستار را به روي زمین خوابانید، و به دنبال آن براي لحظاتی سکوت برقرار شد. سکوت آزاردهنده، چندان
طول نکشید، چرا که صداهاي زیادي از بیرون چادر به گوش میرسید، دکتر و پرستار، خود را از خاك و خونهاي مالیده به
روپوش سپیدشان، کنار کشیدند و آماده شدند براي مداوا و رسیدگی به مجروحانی که به زودي به چادر آورده میشدند؛ کاشکی
کاك سلیمان زودتر بیاید، هم براي انتقال مجروحان و جنازهها، هم آوردن وسایل مورد احتیاج و هم آنکه شمارة اتاق و تخت
مجروح مورد نظر دکتر را به او بدهد ... ? ? ?. نسیمی وزیدن میگیرد و صورت عرقکرده و استخوانی دکتر عاملی را نوازش
میدهد. درختان حیاط مریضخانۀ مهاباد، به دور از هیاهوي جنگ و آتش و دود، همچنان سر زنده و با طراوت در هواي دلپذیر و
خنک شهر، تنفّس میکنند آسمان صاف و با چند تکّه ابر سفید، میرود تا روزي دیگر را به پایان برساند. دکتر طبق برنامۀ روزانۀ
خود، پس از مداواي مجروحان در چادر صحرایی میدان نبرد، غروب نشده، به مریضخانه سرکشی میکند تا از اوضاع مجروحان
خود، اطّلاع حاصل کند. آتش جنگ هم سبکتر شده، قانون نیست، امّا وجود کوهها و درهها و ناآشنایی به اوضاع، روسها را
وادار کرده تا احتیاط کنند و بیگدار به آب نزنند. البّته صبح زود، با اوّلین سپیده، نخستین تیر هم شلیک میشود. براي دکتر هم بد
نیست، زیرا فرصت میکند تا کمی از میدان فاصله بگیرد و از اوضاع مجروحانی که خود مداواي اوّلیه روي آنها انجام داده است،
آگاهی یابد. و امروز، مشتاقتر از روزهاي قبل، به شوق صحبت با مجروحی خاص، به سمت عمارت مریضخانه در حرکت است...
هر چند، این ذوق و شوق و اشتیاق، دلیل نمیشود تا توقّفی کوتاه در حیاط مریضخانه نداشته باشد. هر چه بود از میدان جنگ
بازگشته بود و باید مثل هر روز، سر و رویش را از خاك و عرق و خون میشست. در همان حال، یاد امروز صبح افتاد، یادش آمد،
امروز وقتی او را روي تخت جرّاحی انتهاي چادر، قرار دادند، در نگاه اوّل دکتر، مات و مبهوت به او چشم دوخت. خون، همۀ لباس
کُردي مجروح را رنگین ساخته بود و او نمیدانست سرچشمۀ این جریان خروشان خون، از کجاست؟کمربند فشنگها را از کمر
مجروح باز کرد و با پنبه سعی کرد تا کمی از خونریزي محلّ زخم را کاهش دهد، بلکه از عمق فرورفتگی گلوله، مطّلع شود.
آقاي دکتر! داروي بیهوشی آماده کنم؟ پرستار بود که نگران و خیره به سیماي مرد سیاهچهره و بلندبالا، این سؤال را میپرسید.
بله، لطفاً هر چه سریعتر، زخم عمیق است. تا گلوله حرکت نکرده، باید آنرا خارج کنم. مجروح تقلّا کرد، پیدا بود که میخواست
چیزي بگوید. دکتر با دلسوزي سرش را نزدیک لبان تركخوردهاش بُرد: آقاي دکتر! میخواستم بدانم آیا چاقو و نخ و سوزن در
اختیار داري؟ معلوم است که دارم. مجروح نفسی دردآلود، بیرون داد و گفت: تیر از طرف پشتم سمت راست وارد شده، لطف
کنید با چاقو، پشتم را کمی پاره کنید، سپس تیر را درآورید، و محلّ پارگی را بخیه کنید. دکتر سرش را عقب برد، با بیاعتنایی
گفت: جرّاحی نیز غیر از اینکه تو گفتی، چیز دیگري نیست. امّا مسئله به همین آسانی نیست، باید داروي بیهوشی و بیحسیّ
موضعی وجود داشته باشد. درد جرّاحی، فوق تحمّل انسان است. امّا مرد مجروح، با صدایی که از شدّت خونریزي رو به ضعف
میرفت، پافشاري کرد: دکتر! من تحمّلش را دارم. من نمیخواهم بیهوش شوم. دکتر سخن او را نشنیده گرفت. دارو را از دست
پرستار گرفت و او را براي مداواي دیگر مجروحانی که یکی پس از دیگري داخل چادر آورده میشدند، مرخّص کرد. دکتر ! من
از شما خواهش کردم. محلّ زخم را بی حس نکنید. و بدون بیهوشی مرا جرّاحی کنید. دکتر، میان سر و صداهاي آمد و شد
صفحه 46 از 57
سربازها و انتقال مجروحان از داخل و شلیک توپها از خارج، سرش را به صورت خونآلود مرد، نزدیک کرد و گفت: معلوم
هست چه میگویی؟ گلوله پوستت را پاره کرده، گوشتت را آب کرده و مستقیم از پشت، داخل کتفت شده، من جز با این چاقوي
تیز جرّاحی و انبر داغ براي خارج کردن گلوله و نخ و سوزن براي بخیۀ پایان کار، نمیتوانم برایت کاري بدون درد انجام دهم.
حالا باز هم حرف خودت را میزنی؟ هر کاري میخواهید بکنید و گلوله را دربیاورید، امّا به بی حسّی و بیهوشی راضی
نمیشوم. دکتر، هیچ از سرسختی مجروح، خوشش نیامد. از طرفی فرصت سروکلّه زدن با او را هم نداشت، پس بدون معطّلی وارد
عمل شد. لبۀ تیز چاقو، به محلّ زخم که رسید، لبان خشکیده و رنگ پریدة مجروح، آرام جنبید. و او که به پهلوي چپ دراز
کشیده بود، دیگر جنبشی نداشت. نه تکانی، نه نالهاي. دکتر با انبر داغ، تیر را از شکافی که خود ایجاد کرده بود، بیرون کشید و
اندیشید، این اندازه بیحرکتی دلیلی ندارد جز اینکه مجروح، از شدّت درد، در جا تمام کرده باشد. پس به طرف صورتش خم شد.
عجیب بود، او نه تنها زنده بود، بلکه مشغول ذکر الهی بود، آنچنان که مقابل سیمایش نوري درخشان به چشم میخورد. ... دکتر
حالا به سر پلّههاي عمارت مریضخانه رسیده بود، همچنان که در راهروي آن حرکت میکرد، کاغذ تا شدهاي را از جیب روپوش
سفیدش درآورد. نگاهی به آن انداخت و دوباره آن را تا کرد. کاغذ را از کاك سلیمان گرفته بود. وقت برگشتن از همینجا، هر
چند از صبح تا آن لحظه، آنقدر، آن را باز کرده و خوانده بود که پس از هر بار باز شدن، کاغذ روي خط تاي خودش، تا میشد.
به همۀ اتاقها سرکشی کرد و هرجا که لازم بود، توصیههایی دربارة ادامۀ مداواي مجروحان به پرستاران میکرد. اغلب مجروحان
همان کسانی بودند که از صبح تا غروب، در میدان درگیري و چادر صحرایی، درمانها و زخمبنديهاي فوري برایشان انجام شده
بود. بعد از مدّتی به اتاق مورد نظر و در بخش مجروحان جرّاحی شده رسید. نگاه جستوجوگرش از روي یک یک چهرهها عبور
کرد و روي کسی متوقّف شد. قدم پیش گذاشت و پس از دیدن کردن از سایر مجروحان، کنار تخت او که رسید، روي صندلی
نشست. نمیدانست چرا وقتی به چهرة او مینگرد، قلبش آرام میگیرد؟ با خود اندیشید، شاید او نیز چون وي، شیعه باشد. شاید او
هم محبّ حضرت صاحبالامر(ع) باشد که این چنین محبّتش در دلم جاي گرفته است. پس از معاینۀ محلّ جرّاحی شده و
توصیههاي لازم به پرستاران دربارة تعویض زخمبندي محل، رو به مرد مجروح پرسید: آخر به من نگفتی، اهل کجا هستی، و چه
آیینی داري؟ مجروح که تا آن موقع با سیمایی آرام، تنها به حرکات و صحبتهاي دکتر مینگریست، لبان چسبناکش را به زحمت
از هم گشود و تنها گفت: از اهالی مهاباد هستم و حنفی مذهب. خب نامت چیست؟ از کدام گروه و با چه نیّتی به جنگ
آمدهاي؟ آیا تو هم از قشون دوهزار نفرهاي هستی که مجلس شوراي ملّی فرستاده است؟ مرد چشمان نافذش را از سیماي پرسشگر
دکتر کنار کشید که یعنی بس کن. ببین، فرزندم! من نمیخواهم تو را آزار دهم، اما قبول کن که از تو چیزي دیدم که تا از آن
سر در نیاورم، به این آسانی رهایت نخواهم کرد. و ادامه داد: امروز صبح، وقتی تو را جرّاحی میکردم و تیر را از کتفت بیرون
میکشیدم، تو هیچ عکسالعملی نشان ندادي، حال آنکه کاملًا به هوش بودي و مشغول ذکر، مانند حضرت علی(ع) که ما شیعیان
او را امام خویش میدانیم. تو امروز کاري کردي که از لحاظ پزشکی محال است، گرچه از نظر ایمانی و مقامات عالی، غیر ممکن
نیست. خُب، حال، من از تو خواهش میکنم که بگویی این درجه از ایمان را از کجا به دست آوردهاي؟ خندة ملایمی، صورت پر
هیبت او را تلطیف کرد و با لحنی دلنشین گفت: هر کس شیعۀ حضرت علی(ع)، باشد اینگونه است. مگر نشنیدهاي که مولا
امیرالمؤمنین تیر را در حال نماز، از بدن مبارکش بیرون آوردند. و ابداً اظهار درد نکرد. سرّش این بود که توجّه او به طور کامل
متوجّه حق بود و متوجه بدن خود نبود تا درد را حس کند. و بحمدالله این قدرت در من نیز هست. گفتن این سخنان آن هم با چنان
لحن آرام بخشی، بر هیجان دکتر افزود، خصوصاً که همان دم به نکتۀ ظریفی پی برد، اینکه او در ابتدا، احتیاط کرده و مذهب
واقعیاش را علنی نکرده، بلکه خود را حنفی مذهب معرفی کرده، یعنی گرایش به مذهب ابراهیم حنیف(ع). ... آن روز گذشت.
امّا هر چه از روزهاي بستري بودن آن مرد، در مریضخانۀ مهاباد میگذشت، علاقه و محبّت دکتر عاملی به او بیشتر میشد و بر
صفحه 47 از 57
میزان انس و الفت آنها افزوده میگشت. و حالا دیگر دکتر، با آن محاسن جو گندمی، هر روز به شوق دیدار عصرگاهی خود در
وعدهگاه همیشگی، از صبح تا عصر، مجروحان میدان جنگ را مداوا میکرد و بعد از ظهر با آمبولانس خود را به عمارت
مریضخانه میرساند، تا ضمن دیدارهایش با بستري شدگان و جویا شدن از سیر مداوایشان، با دوست و رفیق خود نیز دیداري چند
ساعته داشته باشد. دکتر پس از معاینۀ محلّ زخم، رو به دوست تازهاش گفت: همه چیز به خوبی پیش میرود و میتوانی دستت
را البته، کم کم، حرکت دهی، امّا دوست من! من هنوز نمیدانم که شما چه کسی هستی؟ آن مرد که با حال دیگر، اثر خستگی
جنگ و پیکار، از چهرهاش رخت بربسته بود و با وجود پوست سیاه و محاسن مشکی، جذّاب و با هیبت به نظر میآمد، پس از
مکثی نسبتاً طولانی در پاسخ دکتر عاملی گفت: من از جملۀ هفت نفري هستم که از اعوان حضرت بقیۀالله، امام زمان(ع)هستیم و
تحت امر ایشان انجام مأموریت میکنیم و یک نفر از ما اکنون در پاریس است و فرد دیگري از ما در مراکش و من مأمور این
حدود هستم. و دیگر دوستان در دیگر جاها... خوشا به حال تو، که چنین توفیق خاصّ ی را نصیب خود کردهاي. همواره تحت
فرمان مولا و مطیع فرامین حضرتش هستی. و آفرین بر تو که به واسطۀ تقواي الهی و دوري از محرّمات به این درجه از شایستگیها،
دست یافتهاي. امّا اي مرد خدا! شما که چنین قدرتی داري، پس تصرّفی کن که دولت روس به کلّی از بین برود. دکتر! ما تا
حدودي که نگذاریم کشور شیعه پایمال اجنبیان شود، دستور داریم که اعمال نفوذ بکنیم و بیش از این حق نداریم. راستی
میخواستم بدانم آیا اثر زخم و تیر و آلات قتل، در بدن شما نیز مؤثر واقع میشود؟ بله، از این لحاظ کاملًا ما یک موجود عادي
هستیم. با این تفاوت که، به محض مردن ما، از طرف ولی اعظم(ع) جانشینی براي شخص فوت شده، معیّن میشود و کارها معطّل
نمیماند. دکتر لبخند زیرکانهاي زد و گفت: پس من، اگر گلوله را از بدن شما بیرون نمیآوردم، شما میمُردید، مگر نه؟ بنابراین
من حقّ حیات بر شما دارم و شما باید در مقابل حقّ مذکور پاداشی به من بدهید. باشد دکتر، من قصد داشتم براي تشکّر از شما،
به دلیل زحماتی که در این روزهاي بستري شدنم براي من میکشید، برایتان کاري انجام دهم که روز مرخّص شدن از مریضخانه،
این کار را خواهم کرد. من نیز فکرهایم را خواهم کرد و در روز مقرّر درخواستم را برایت بازگو میکنم. با این سخنان، بغض در
گلوي دکتر میشکند و اشک چون جویباري زلال بر صورتش جاري میشود و میان محاسن سیاه و سفید و کم پشتش گم میشود.
فوري سرش را پایین میآورد تا کسی متوجّه اشکهایش نشود. آن مرد، که رگههایی از اشک بر سیمایش روان شده است،
مشغول زمزمه و ذکر میشود... .... روزها از پی هم میگذشتند و جنگ نابرابر و آتش سنگین دشمن اجنبی، همچنان مجروحان و
کشتگان بیشماري را به دنبال داشت، آن روز هم دکتر، چون روزهاي قبل، پس از دیدار با بقیّه مجروحان، سراغ آن مرد رفت.
حالا عقیدهاش به او خیلی بیشتر شده بود. رئیس قشون مستقر در غرب، به دکتر عاملی که تنها طبیب و رئیس گروه پزشکی قشون
مستقر در غرب بود، اطلاعاتی داده بود که کاملاً موثق بود و کسی از آنها اطلاعی نداشت، و آن مطالب محرمانه، درست آن
چیزهایی بود که مدّتها، قبل از این، از زبان آن مرد خدایی و یکی از آن هفت نفر اعوان خاصّ حضرت(ع) شنیده بود... کتفش را
معاینه کرد. از زخم به آن عمیقی و دردناکی، اینک برش کوچکی وجود داشت که به زودي قابل جوش خوردن بود و خصوصاً
که از ضعف و رنگ پریدگی و از آن بدن سرد و خسته و جسم فشرده، خبري نبود. دکتر برگۀ ترخیص را امضا کرد که شنید:
دکتر عاملی! در این روزهایی که زیر نظر شما مداوایم ادامه داشت، در حقّ من بسیار محبّت کردي و من نیز طبق آنچه قول داده
بودم میخواهم خدمتی در حقّ تو انجام دهم. اکنون بگو، مهمترین آرزویت چیست تا آنرا بر آورده کنم؟ حالا دکتر، چون
شاگردي میمانست که در مقابل استاد خویش، ایستاده است. پس گفت: من بارها در اینباره فکر کردهام. اینکه چه بخواهم که
سالها بعد، پشیمان نشوم. با گذشت سالها، گرد نیستی و فراموشی، خواستهام را نپوشاند. من در قرآن دربارة ملکوت آسمانها و
زمین که به حضرت ابراهیم(ع)، نشان داده شده است، چیزهایی خواندهام. دوست عزیز و اي مرد متّقی! من بسیار علاقهمندم که
عالم ملکوت را ببینم. خصوصاً که میدانم، ملکوت عالم، بی ارتباط به حضرت ولیّ عصر(عج) نیست. 1 پس گویا همه چیز به اذن
صفحه 48 از 57
پروردگار در اختیار مرد غیبی قرار گرفت، چرا که پس از شنیدن سخن دکتر تنها به گفتن کلمهاي بسنده کرد: ببین! و همین که
این فعل از دهان او شنیده شد، همه چیز در چشم بر هم زدنی براي دکتر متفاوت شد. گویا او در عالم ماوراي دنیاي کوچک قرار
میگرفت، آسمانی متفاوت از آسمان زمینی و زمینی قابل قیاس با خاك این دنیا، صداهایی خاص به گوش میرسید و چیزهایی
میدید که محو تماشاي آن از خود بی خود میشد. چیزهاي بسیار جذّابی بند نگاهش را سوي خویش میکشاند. هر چیز در هر بار
نگریستن صورتی دیگر جلوه مینمود. هر ذرّه از هزاران ذرّه متبلور میشد که خود آن هزاران ذرّه، صاحب اجزاي بیشمار دیگري
بودند، رنگارنگی اشیا و آنچه میدید، رنگی نبود که در دنیاي کوچک خودش با آنها آشنا بود. نورانیّت فضا، صافی هوا، دلکشی
هواي تنّفس، او را سبکبال به چرخش در آورده بود. با چشمانی شگفت زده و دهانی از تعجبّب وامانده غرق در جزیی بسیار اندك
از عالمی بسیار وسیعتر از آنچه به تصوّر درآید، گرد خویش به حرکت درآمده بود، تراوشی از قطرهاي را در بیکرانی از اقیانوس
قرار داده بودند... که در این حال صدایی آشنا میشنود: بس است. به دنبال این صدا، به یک باره از همۀ لذائذ، گسسته میشود و
صدایی جز صداي بیقراري قلبش را نمیشنود. دردي شدید تا مغز استخوانش را میلرزاند و به ناگاه خود را زیر آسمانی مییابد
که بر سرش آوار شده است. عرقی را که به پیشانیاش متولّد شده به حرکتی پاك میکند، و کمی که حالش جا میآید، لب به
اعتراضی دوستانه میگشاید: دوست خوبم! این چه کاري بود که کردي. چرا مرا از آن عالم خارج کردي؟ تازه داشتم از این
فیض بهره میبردم، چرا مرا محروم ساختی؟ مرد، با آرامشی وصف ناشدنی گفت: (بر من خرده مگیر!) چارهاي جز این نداشتم.
چرا که آن قدر، روح تو مجذوب عالم ملکوت و شگفتیهاي آن شده بود که ترسیدم از بدنت خارج شود، تو سبک شده بودي و
من میدیدم که روح تو در حال جدا شدن از جسم تو بود. از این روي، تو را به همین عالم ناسوت، باز گردانیدم. ... آن روز پر
خاطره و هیجانانگیز گذشت و دکتر عاملی، آن عضو جمع هفت نفرة مردان خدا را، پس از ترخیص از مریضخانۀ مهاباد، دیگر
هرگز ندید. و شاید خدا میخواست که راز رجال الغیب بیش از این فاش نشود. دکتر شیخ حسن خان عاملی، که از نسل مرحوم
شیخ عبدالصمد عاملی، برادر محروم شیخ بهاءالدین عاملی، بود که پس از سالها طبابت در مطبی در شهر مقدّس مشهد، سرانجام
در سن 93 سالگی با تجربۀ حضور اندك خود در عالم ملکوت، و دیدن تصاویري که تا پایان عمر هرگز قادر به بیان آن نشد و
شنیدن صداهایی که هرگز نتوانست مشابهی براي آن پیدا کند، روح عطش ناکش از عالم خاکی به عالم باقی شتافت و قلب
مشتاقش به حضرت صاحب الزّمان(ع) در بستر خاك، از تپیدن باز ماند... ماهنامه موعود شماره 78 پینوشتها ?: اصل این ماجرا
و کذلک نري ابراهیم ملکوت السموات و الارض » . در شمارة 26 موعود درج شده است. 1 «؟ راز بقاي ایران چیست » در مقالۀ
ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از صاحبان یقین باشد. این آیه .« لیکون فی الموقنین. سورة انعام ( 6)، آیۀ 75
از امکان و تحقق ارتباط با ملکوت سخن میراند. و راه رسیدن به یقین را باز شدن چشم به روي ملکوت عالم، معرفی میکند.
یعنی کسی اهل یقین که از ظواهر و سطحی نگري عبور کرده و به باطن توجّه کند... یعنی خداوند چنان قوّه و نیرویی به چشم او
داد تا توان دیدن ماوراي آسمانها و زمین و آنچه در اوست و عرض و آنچه فوق اوست و زمین و آنچه فوق اوست و آنچه درون
اوست مشاهده کند... و اینکه میگویند، روز جمعه، متعلّق به امام زمان(ع) است، به این معناست که ملکوت و باطن روز جمعه امام
زمان(ع) است و لقب مبارك ولیعصر(ع)، صاحبالزّمان، همگی به این مهم، اشاره دارد. برگرفته از کتاب ملکوت زمان.
آرزوي وصال
آرزوي وصال بیا که بیتو جهان، از گلایه لبریز است بهار، بیتو به رنگ غروب پاییز است بیا که فاجعه میبارد از زمین و زمان ز
اشک و خون، دل یارانِ حق، گهر ریز است بیا! به گوش دل ما سرودِ مهر بخوان بیا که صحبت عشّاق، بس دلانگیز است بیا! جهان
زِ وجود شهید، رنگین شد بیا که نالۀ انسان، گلایهآمیز است بیا که مردم دنیا در انتظار تواند در آرزوي وصال تو، بیقرار تواند بیا
صفحه 49 از 57
که پیش تو از روزگار، شکوه کنیم ز درد و رنج برون از شمار، شکوه کنیم ازین خزان غمافزا، ازین شبان سیاه ز سستعهدي فصل
بهار، شکوه کنیم بیا که با تو ازین ره سوي خدا برویم ز سوز و درد دل بیقرار، شکوه کنیم بیا که نور بگیریم از فروغ خدا ز
تیرهفامی این شام تار، شکوه کنیم تو اي صلابت ایمان! تو اي نشانۀ نور! بیا که در بر پروردگار، شکوه کنیم بیا که مردم دنیا در
انتظار تواند در آرزوي وصال تو بیقرار تواند بیا و چهرة شب را ستارهباران کن بهار و غنچه و گل را به شهر، مهمان کن به
زردرویی گلهاي پرشکسته نگر فضاي خاطر افسرده را گلستان کن گرفته ظلمت شب، ره به کلبههاي حزین بیا! ز پرتو خود کلبه را
چراغان کن ز سنگ فتنۀ بییاوران کافرکیش شکست شیشۀ دلها؛ بیا و احسان کن بپا شده است خدا را قیامتی ز گناه بیا و گوشۀ
چشمی به حقپرستان کن بیا که مردم دنیا در انتظار تواند در آرزوي وصال تو بیقرار تواند شنیدهام که تو از راه دور میآیی پی
رهایی خلقِ صبور میآیی عبور میکنی از راههاي صعب زمین ز جادههاي بدون عبور میآیی به سوي ظلمت خاموش راهیان
حیات، به کف گرفته طبقهاي نور، میآیی چراغ عدل به دست تو میشود روشن چو گل شکفته ز درك حضور میآیی اگرچه
قامت تو تا به کهکشان خداست تو شاد و خنده به لب، بیغرور میآیی بیا که مردم دنیا در انتظار تواند در آرزوي وصال تو بیقرار
« هوروش نوابی » تواند
مولا اوست